![]()
تاریخ تمدن آمریکا |
سرویس اندیشه - “در گذشته آمریکا سالهای رنجآور و درندهخویی زیاد است، ولی روزهای جادویی انگشتشماری هم وجود داشته است.” (1) کمتر کسی هست که اسم “سرخپوست” را حداقل در نژادشناسی نشنیده باشد، یا از حضور “سیاهان” در آمریکا بیاطلاع باشد. حال اینها چه کسانی هستند و چه نقشی در تاریخ آمریکا دارند؟ به نظر میرسد اینان همان “حاکمان محکوم” باشند. |
![]() تاریخ تمدن آمریکا |
سرویس اندیشه - “در گذشته آمریکا سالهای رنجآور و درندهخویی زیاد است، ولی روزهای جادویی انگشتشماری هم وجود داشته است.” (1) هاواردزین قارهای که در پایان سده پانزدهم میلادی “هند غربی” (West Indies) نام گرفت و در سال 1507 به نام کاشف ایتالیایی “آمهریگو وسپوچی” (Amerigo Vespucei)، “آمهریکا” (American) خوانده شد، با آنکه نزد اروپائیان “قاره جدید” به شمار رفته است، از لحاظ زمینشناسی کهنسالتر از قاره اروپاست. (2) با این حال حکایت اکتشفاف این قاره به تحولات بعد از قرون وسطی باز میگردد. برخورد و تجارت اروپائیان با مسلمانان، آنان را شیفته توسعه نمود، از این رو به اقتباس و ترجمه علوم پرداختند و پس از قرن یازدهم از طریق مطالعه ستارگان، موفق به استفاده از قطبنما گردیدند. با این وجود جرأت سفر دریایی نداشتند و به اقیانوس اطلس لقب دنیای “ظلمت” داده بودند و آن را دارای موجودات عجیبالخلقهای چون مردان و زنان دریایی میدانستهاند، یا کوهی چون آهنربا میپنداشتند که آنها را به کام مرگ میافکند. معتقد بودند، زمین به شکل بشقابی گرد است که اگر از سواحل آن زیاد دور شوند، از لبه زمین به اعماق فضا فرو میافتند!…(3) در سده دوازدهم بر اثر اعتلای تمدن اسلامی، دانشمندان مسلمان بار دیگر بر نظریه یونانیان در مورد کروی بودن زمین صحه گذاشتند و اعلام نمودند که میتوان به دور زمین گشت و سرانجام به نقطه مبدأ رسید. اما مردم اروپا این سخن را بیهوده شمردند و در مقابل آن استدلالهای سخیفی مینمودند، مثلاً اینکه: در آن صورت ریشه درختان آن سوی کره، در این قسمت زمین، و در فضا آویزان خواهد ماند! و … (4) مسافرت “مارکوپولو” (Marco Polo) در دربار چین (بین سالهای 1271 تا 1291) سرآغاز نگاه حریصانه به سرزمین کالاهای نایاب یعنی آسیا بود که عمدتاً در هند جلوهگر میشد. با تصرف قسطنطنیه از سوی عثمانیها در سال 1453 م. راه باستانی اروپا و آسیا مسدود گردید. اما با انتشار خاطرات مارکوپولو و توسعه دریانوردی از طریق قبول نظریه کرویت زمین و اقتباس استفاده از باروت و اسطرلاب و قطبنما از چینیها و مسلمانان و همچنین انگیزههای تجاری و گسترش آیین مسیحیت، سبب مسافرتهای طولانی در آبها گردید و موجب شد تا اروپائیان فکر دور زدن قاره آفریقا را به منظور رسیدن به آسیا در سر بپرورانند. هر چند در سال 1402 پرتغالیها به این موفقیت دست یافتند، ولی کمتر از یک قرن بعد “کریستف کلمب” (Christophe Colomb)، دریانورد ایتالیایی، در صدد برآمد تکیهگاهی بر سر راه باختری برای دست یافتن به آسیا بیاید و تصور این بود که با توجه به کروی بودن زمین راه مستقیمی از باختر به سوی آسیا وجود دارد. او در بامداد جمعه 12 اکتبر 1492 به خشکی رسید. انسانهایی عریان را دید که از کلبههای خود شتابان بیرون میآمدند و از پس درختان، شگفتزده کشتیها را مینگریستند. کلمب و اطرافیان آنها را هندی میخواندند و او تصور میکرد که به هند رسیده است، در حالی که در سرزمین سرخپوستان “باهاما” (Bahama) فرود آمده بود. هجوم مهاجران به سرزمین جدید (5) با اعلام این اخبار، دولتهای بزرگ برای تصاحب سرزمینهای جدید هجوم آوردند. در ابتدا تنها گروههای دولتی اجازه سفر به سرزمین جدید را داشتند، اما پس از مدتی دولتها برای حفظ امنیت و بهرهبرداری بیشتر از طبیعت و به جهت کاستن از تراکم جمعیت در اروپا، شروع به تشویق مهاجرت نمودند. بنابراین اولین بار اسپانیاییها به سرزمین اصلی آمریکا رسیدند. آنها در سال 1513 م. به فلوریدا و در سال 1540م، به نیومکزیکوی امروزی وارد شدند. پس از آنها انگلیسیها در سال 1607م. شهر “جیمزتاون” را به عنوان اولین اقامتگاه دائمی در آمریکای شمالی در ویرجینیا تأسیس کردند و توانستند سلطه انگلستان را بر سرزمینی که بعدها زیربنای کشور ایالات متحده آمریکا شد، تثبیت کنند. فرانسویها در سال 1673م. وارده دره “میسیسیپی” شدند، و روسها نیز در سال 1741م. یعنی، دیرتر از همه به آلاسکا وارد شدند. این روند مهاجرت همچنان ادامه یافت و به زودی از تمام ملیتهای اروپایی افراد زیادی در آمریکا سکونت گزیدند، و تعداد زیادی از سیاهپوستان آفریقایی نیز به صورت برده به آنجا منتقل شدند. حاکمان محکوم متأسفانه تاریخ و تاریخنویسی عادت به “نخبهگرایی” دارد. در گذر تاریخ تنها برجستگیها مانع تندروی آن میگردند، و گاهی به عمد چنان بلندیهایی ایجاد میشود که سایه آن سطح وسیعی از واقعیتهای دیگر را میپوشاند و جالب آنکه بزرگترین درهها در کنار بلندترین قلهها پدیدار میشود. شاید این مسأله تا حدودی به صفات درونی انسان بازگشت داشته باشد که علاقمند است از تلخیها سخن به میان نیاید، و گذشته را گذشته پندارد و کمکم غباری از فراموشی بر حقیقت بپاشد، به این امید که آن نیست گردد، غافل از این که هر از چندی یک نسیم ملایم ممکن است غبار را به دامان کوه بازگرداند، و حقایق را تا مدتی دوباره برملا سازد. برای عنایت بیشتر به بحث، باید گفت که تاریخ آمریکا این صحنه را بازی کرده است، چرا که حداقل بسیاری از مردم، تاریخ آمریکا را چیزی جر آنچه ما مرور کردیم، نمیدانند. از سوی دیگر کمتر کسی هست که اسم “سرخپوست” را حداقل در نژادشناسی نشنیده باشد، یا از حضور “سیاهان” در آمریکا بیاطلاع باشد. حال اینها چه کسانی هستند و چه نقشی در تاریخ آمریکا دارند؟ به نظر میرسد اینان همان “حاکمان محکوم” باشند. ------------------------------------------ پینوشت: 1- هاری واسرمن، تاریخ مردمی آمریکا (مقدمه)، محمدقاضی و ملکناصر نوبان، نشر آفرین، تهران، 1373، ص 14. 2- ه. ا. گربر، حماسه یک انقلاب، م. ا. سپهری، نشر آبی، تهران، 1353، ص 17. 3-همان، ص 28 – 27. 4-همان. 5-ایالات متحده آمریکا (کتاب سبز)، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1370، ص 10. همچنین مراجعه شود به: -دائرهالمعارف فارسی”، بخش دوم، ج 2،ص 2229. -حماسه یک انقلاب”، ص 42. -شیبانی، مجیر؛ “تاریخ ایالات متحده آمریکا”، انتشارات دانشگاه تهران، 1357، ص 38. -فرانک ال. شوئل، “آمریکا چگونه آمریکا شد”، ابراهیم صدقیانی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 58، ص15. کمتر کسی هست که اسم “سرخپوست” را حداقل در نژادشناسی نشنیده باشد، یا از حضور “سیاهان” در آمریکا بیاطلاع باشد. حال اینها چه کسانی هستند و چه نقشی در تاریخ آمریکا دارند؟ به نظر میرسد اینان همان “حاکمان محکوم” باشند. |